یکبار زنی اهل پاریس را ملاقات کردم. نمیدانم نامش چه بود، معمولاً پیراهنی سبز رنگ بهتن داشت و به دلایلی که بر من معلوم نبود با لهجهای غلیظ، انگلیسی حرف میزد. هر پنج دقیقه یکبار، در گوشه و کنارِ شهر یک دزد کیف او را میقاپید و او پی در پی جیغ میکشید و کمک میخواست. این چرخهی بیپایان سالها ادامه داشت.
او پس از انقلاب فرانسه در پاریسی که در بازیِ «کیشِ آدمکُش: وحدت» نمایش داده شده و یکی از زیباترین و مجللترین شهرهای تاریخ بازیهای ویدیویی است زندگی میکرد، این شهر زیبا آب و رنگی است تا بلکه از یاد ببرم که از نسخهی اول تا امروز، Assassins Creed: Unity را از همه کمتر دوست دارم. وحدت، ماجراجویی آرام، تکراری و بیحالی است که حق پاریس زیبا را ادا نمیکند. هنگامی که شتابان پاریس را درمینوردید و بر پشت بامها جست میزَنید، بسیاری از مشکلات شهر از دید شما پنهان میشود، کافی است برای دیدن یکی از زیباییهای پاریس درنگ کنید، آن وقت است که خیلی چیزها ببینید: گلیچ، شخصیتهایی که درون دیوار میروند و سربازی که تصمیم بهکشتن شما میگیرد چون سریع میدویدهاید!
-گلیچ: گلیچ خطای کوتاه سیستمی است، در بازی گلیچ به شکستگی بافت و خطای گرافیکی گفته میشود.
اگر به اندازه کافی مکث کنید دوباره صدای فریاد زن را خواهید شنید و از خود میپرسید چرا هیچکس به او کمک نمیکند تا کیفش را از چنگ سارق در آورد.
شخصیت اصلی «Assassins Creed: Unity» مرد جوانی بهنام Arno Dorian است که مثل بیشتر قهرمانان بازی ویدیویی پیش از خود بهدنبال انتقامجویی است. او به خونخواهی پدر برخواسته و به گروه اساسینها ملحق میشود. Unity داستان گیجکنندهی قرنها کشاکش بین فرقهی اساسین و Templarها است، همانچیزی که تا امروز Assassin's Creed را سرپا نگه داشته است. واقعا نمیدانستم هدف از ماموریتهایی که انجام میدهم چیست، فقط میدانستم که بهنحوی به آرون Aron برای یافتن قاتل پدرش کمک میکند.
داستانی مرموز و پیچیده در پس این بازی علمی-تخیلی وجود دارد، مانند بازیهای قبل شما Aron نیستید، بلکه فردی از دنیای مدرن هستید که با استفاده از تکنولوژی جدید در خاطرات او سیر میکند. جایی از بازی کسی میگوید: «نسل نادری از بشر، با DNA باستانی» و شما باید این را باور کنید. داستان بازی زیادی خودش را جدی میگیرد. غافل از اینکه در Assassin’s Creed هم شمشیر جادویی دارید، و هم صحنههایی که در آن با مسلسل از برج ایفل به هواپیماهای مدل جنگجهانی دوم شلیک میکنید.
مانند دیگر بازی یوبیسافت «Aiden Pearce in Watch Dogs»، قهرمان بازی Unity، آرنو، هویت ویژهای ندارد و فقط قاتلی جامعهستیز است. در قسمتی از بازی شاهد آن هستیم که آرنو برای دزدی شراب چند نفر را میکشد و حتی پشیمان هم نمیشود: تنها از این عصبانی است که وقتی مست بوده کسی ساعتاش را دزدیده، شخصیت آرنو، نچسب است.
داستان، هرگز نقطهی قوت Assassin Creed نبوده است. بازی بهانهای است برای اینکه شما را در شهری پر هرج و مرج رها کند تا خوش بگذرانید. و پاریس 1791 به راحتی بزرگترین و باشکوهترین شهری است که بازیهای ویدیویی تاکنون بهخود دیدهاند. مساله تنها بزرگی آن نیست، بلکه جمعیت قانع کننده ای نیز دارد. از آنجایی که بازی در دوران انقلاب فرانسه جریان دارد غالبا با جمعیتی از معترضین که در خیابانها گرد هم آمدهاند مواجه خواهید شد. لذت تماشای این منظره از بام ساختمانها انکارناپذیر است. در عین حال طراحی شهر به شما یادآوری میکند که این یک بازی ویدیویی است، -نقاطی که میتوانید پنهان شوید و ارابههای یونجهای که میتوانید سوارش شوید- اما همهچیز آنقدر به واقعیت نزدیک است که ممکن است به راحتی این چیزها را نادیده بگیرید. برج پیمایی، گردش در کلیسای گوتیک و نمایان شدن از بین شیشه های رنگی پنجره ها فقط صرف اینکه می توانید اینکار را انجام دهید حس فوق العاده ای به شما می دهد. همچنین می توانید بیش از همیشه به درون ساختمان ها بروید، تجربه ای که پیش از این نداشته اید، و این انتقال یکپارجه است و مو لای درز-اش نمیرود.
البته به شرط آنکه این شهر شگفت انگیز وظیفهی جالب تری برای انجام دادن بر دوشتان میگذاشت. در صورتی که در عنوانهای قبلی «Unity» ،«Assassin Creed» را بازی کرده باشید متوجه میشوید که ماموریت ها مشابه سری های قبل است و بسیار آشنااست. بارزترین قسمت این است که باید برای دزدیدن چیزی و یا کشتن افرادی بیسر و صدا به ساختمان نگهبانی بخزید و پس از اتمام کار پا به فرار بگذارید. در شروع هر ماموریت Arno بر بالای ساختمانی در خیابان می نشیند و به دنبال مردم و مکان هایی می گردد که راحت تر میتواند به آنها هجوم ببرد. ایده ی اصلی بازی این است که هر ماموریت به نحوی sandbox و تقریباً جهان باز (Open World) است و چندین راه برای حل و فصل آن دارید. می توانید به رفتگر رشوه دهید تا پنجره ای را برایتان باز کند و شما بی آنکه کسی متوجه تان شود به درون بخزید، و یا تنها میتوان اساسین آدمکش کلهشقی بود که مخفیانه تمامی نگهبان هایی که سر راهاش سبز می شوند رامی کشد. اما تمامی این آپشن ها تقریبا یک حال و هوا را برایتان به ارمغان خواهند داشت. میتوان گفت که تمامی ماموریت های ترور گر چه در مکان های مختلف ولی شبیه به هم هستند. هیجان تروری شسته رفته و به کمین نشستن در سایه برای قتل عام نگهبانان هنوز هم به قوت خود باقی است. اما Unity بر سر قول خود مبنی بر، باز گذاشتن بیشتر دست بازیبازان در روش کشتن نبوده است. همیشه این حس وجود دارد که قوانین مناسب تری هم برای انجام کارها وجود دارد که یافتن آنها بازی سادهتر تر و متقاعدکننده تری را رقم میزند. متاسفانه ماموریت های جانبی تفاوت چندانی با ترورهای (assassinations)غیر خلاقانه و تکراری ندارند. در یکی از این ماموریت ها که بازی کردم وظیفه ی حفاظت از شخصیتی را به عهده داشتم که مدام از این ساختمان به آن ساختمان می رفت. حقیقتا ماموریت های خسته کننده با پاداش آن چنان ناچیزی بود که من در حالی که یک سوم از راه را رفته بودم متوقف می شدم و به خط اصلی بازی بازمیگشتم. تفسیر Unity برای بالا رفتن از ساختمان های باشکوه پاریس و مکاشفه باعث می شود همسایه های گوناگون احساس متمایز بودن کنند ، اما هیچ یک از این جوانب در طراحی ماموریت بکار گرفته نشده است. در یک کلام، هیچ چیز این بازی صد در صد پاریسی نیست.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.